امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

جان بابا عشق مامان

تولد 1 سالگی امیر حسین

امیر حسین گلم تولدت مباک  مامان انشاا... صد ساله بشی می خواستم روز تولدت وبلاگ به روز کنم که به خاطر برپایی مراسم تولدت نشد پس به خاطر تاخیر معذرت می خوام. این یک سال به سرعت برق و باد گذشت انگار همین دیروز بود که خدا تو رو به ما داد و چقدر این یه سال با وجود تو برای ما با شادی گذشت . چقدر نوی جشن تولدت با نمک شده بودی دلم برات ضعف میرفت ؛ من و بابا مهدی از ذوق تولد تو خونه رو از چند روز قبل تزیین کردیم و تو هر روز از خواب که پا میشدی کلی کیف می کردی و برای ا دس دسی مبیکردی منکه دنیا رو بهم میدادن شب تولدت که یه پارچه آقا شدی طوری دست میزدی و خودت تکون میدادی که هر نمی دونست فکر می کردیاین کار هر روزته.  برای گرفتن هد...
29 دی 1391

پیوند آسمانی

2 1 دی روز پیوند من و بابایی رسید امسال این روز با وجود تو برام رنگ و بوی دیگه ای داره. امروز که به این 6 سالی که گذشته نگاه می کنم خدا رو شکر می کنم که در کنار بابا زندگی خوبی داشتم سرشار از عشق و پر از معنویت خدا کنه تو هم اخلاق و اعتقاداتت به بابات بره
21 دی 1391

داستان های امیر حسین (قسمت دوم)

پسمل گلم سلام راستش بخوای به خاطر تولدت کلی استرس دارم دلم می خواد به بهترین شکل برگزار بشه کلی کار دارم که انجام بدم تو هم که نمیزاری دوست داری فقط پیشت بشینم و باهات بازی کنم البته باید اعتراف کنم عاشق این کارم. تا رفتن به مشهد برات گفتم حالا ادامه داستان: عید امسامل با وجود تو خیلی به دل ما نشست با همیشه فرق می کرد بهار با وجود امیرحسین رنگ و بوی دیگه ای داشت نمی دونی چقدر من ذوق تو رو داشتم روز ١٧ فروردین هم ما اومدیم خونه خودمون بالاخره ما هم صاحب خونه شدیم ، خودت دیگه تصور کن چقدر سرم شلوغ بوده تو، بابایی ، چیدن وسایل و... اواخر تابستون  رفتیم شمال همراه بابایی و مامانی و خاله .بابا مهدی به خاطر تم...
5 دی 1391
1